فاصله عاشقی

مترجم خوب کسی است که سکوت را ترجمه کند...
 
درباره وبلاگ

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 



 
عشقت شوخی بود

عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با دل من کرد.
زیبا بود، اما شوخی بود!
حالا تو بی تقصیری…
خدایا تو هم بی تقصیری…
من تاوان اشتباه خودم را پس میدهم…
تمام این تنهایی تاوان جدی گرفتن آن شوخی است!


جمعه 25 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



شک نکن

وقتی که مرا دور می زنی ؛

یادت باشد که

عشق را در میدان من آموختی ….

دوباره به من خواهی رسید ،

شک نکن


یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



شب بود...

شب بود...

یه عده کنار عشقشون بودن...

یه عده هم داشتتن با عشقشون حرف می زدن...

منم پتوم و کشیدم رو سرم

بغضمو قورت دادم و چشمامو بستم و گفتم: به درک که تنهام...


یک شنبه 13 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



تمام روزها

تمام روزهایی که...

سرگرمیت بودم...

زندگیم بودی...

+میفهمی تمام روزهامو ...

+تو رفتی زندگیتم ساختی تمام روزای خوش رو ازم گرفتی

+میخام بخندم یادت یهو میاد همه چیو زهره مارم میکنه

 

گریه

 

 

 


شنبه 5 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



مراقب باش


جمعه 4 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



خدایا
خدایا؛
 
«تو»؛

آن مشترک مورد نظری هستی؛

که همیشه در دسترسی ...
 

سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر




سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



چه اشتباهی

چه اشتباه بزرگی ست

 

تلخ کردن زندگیمان

 

برای کسی که در دوری ما

 

شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند


سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



ﻣﯿﮕـــﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﺭﺍﻣــﺶ ﺧـــﻮﺩﺗﻢ ﮐﻪ ﺷـــﺪﻩ

 

ﺑﺒـــﺨﺶ ﻭ

ﻓــﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ

ﻭﻟـــﯽ ﻭﻗﺘـــﯽ ﺍﺯ ﮐﺴــﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﻗـــﻊ ﻧــــﺪﺍﺭﯼ

 

ﻣﯿــــﺮﻧﺠــﯽ

ﻫــﺮ ﭼﻘـــﺪﺭ ﻫـــﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺑﺒﺨـــﺸﯽ ﻭ

ﻓـــﺮﺍﻣﻮﺵ

ﮐﻨـــﯽ ﻧﻤﯿـــﺸﻪ

ﺍﻧﮕـــﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﺧــــﻮﺩﺗﻮ ﮔــــﻮﻝ ﻣﯿــــﺰﻧﯽ

ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ ﺩﻭﺳــــﺖ ﻣﯿـــــــﺮﻧﺠﯽ

ﺣﺘـــﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕــــﯽ ﺑﺨـــــﺸﯿﺪﻣـــﺶ ﯾﻪ ﭼــــﯿﺰﯼ

 

ته ﺩﻟــــﺖ ﻣﯽ ﻣـــﻮﻧﻪ

 

ﮐﯿـــــــﻨﻪ ﻧﯿـــﺴﺖ ... ﯾﻪ ﺟــــــــﺎﯼ ﺯﺧـــــﻢ ...

 

ﯾﻪ ﭼﯿــــــﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿـــــــﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﺿـــــــﺎﻉ ﻣﺜﻞ

 

ﻗﺒــــﻞ بشه

 

ﻫـــــﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨــــﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ

 

اون ﺭﺍﻩ ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ ...

ﺑﯽ ﻓﺎﯾـــــــﺪﻩ ﺳﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳـــــﻂ ﺍﺯ ﺑﯿــــﻦ ﺭﻓﺘـــــﻪ

 

ﻭ ﺟﺎﯼ ﺧــــﺎﻟﯿــــﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿـــــﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑــــﻨﻪ

 

ﯾــــﻪ ﭼﯿـــــــﺰﯼ ﻣﺜـــــــﻞ

  ﺣـــــــــﺮﻣـــــﺖ


سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر



باید رها بشی
ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ .... ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ یه کمی پاهام رو اذیت میکرد ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ لبخند اطمینان بخشی زد و ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ . ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ فشار میداد و هر روز که میگذشت زخمی که در روی انگشتانم به جا گذاشته بود عمیق تر میشد. ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،چه عیبی دارد.. مهم اینست که از دید مردم زیباست .. ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲست که همیشه می خواستم . اشکالی ندارد، ﺩﺭﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ . ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ پوشیدم ولی، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.

 

ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ اندازه ام نبود ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ حتی ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ متوجه شدم که ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ و اصرار به پوشیدنش میکردم ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ. ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ همیشه ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ. اما شاید زخم عمیقی که بر روی انگشتان پایم بر جا مانده تا سالیان سال باقی بماند گاهی باید جسارت آزاد شدن را داشت...


گاهی باید بگذاری دلت از همه چیزها و همه کسانی که وابستگی به بودن شان رنجت میدهد، آزاد شود... می دانی هراس از دست دادن هاست که آدم را به مرز تحقیر شدن می رساند... به مرز تن دادن به چیزهایی که باورشان نداری... به مرز پذیرفتن کارهایی که دوست‌شان نداری.. به مرز نابود شدن... دیده نشدن... تنها شدن... اما وقتی تمام قفس های دلت را بگشایی، آنچه که سهم تو از زندگی و عشق و ... باشد می ماند و هر چه رفتنی ست می رود.

سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, توسط سروش،سحر