
این روزها چقدر دلم هوای آن روزها را کرده ...
دیشب حالم اصلا خوب نبود، به زندگی فکر میکردم واینکه چقده تنهام
نه اینکه تنها باشم خیلی ها به فکرم هستن و دوسم دارن اما اونی که میخوام باشه نیییییست
اینکه هرچی حواستو پرت میکنی که یادش نباشی برنامه ریزی میکنی تمام وقتت پر بشه میری باشگاه ورزش، بدنسازی،شاد میشی
شرکت میری درگیر کاراتی، تمام طول روز وقتی فکرش میاد سراغت دست به سرش میکنی حواستو پرت میکنی
تا اینکه بالاخره شب میشه میخوای بخوابی دیگه نمیشه بهش فکر نکنی
اصلا مگه میشه تا بهش شب بخیر نگی خوابت نمیبره
با اینکه رفته یکی دیگه رو تو آغوشش گرفته و با آرامش خوابیده
دلت میخواد بهش اس بدی بگی مهندس روزت مبارک نمیشه بگی دلتنگ شی اما بازم نمیشه
به خطش که گفته اس نمیدی تا آرامشش بهم نخوره مجبور میشی به خطی که خاموشه و دیگه روشن نمیشه اس بدی
اینقده گریه میکنی به خدا میگی چرا من؟ تا اینکه خوابت میبره
وقتی صبح بیدار میشی میبینی بالشتت خیسه
اما امشب که اومدم دیدم اومدی به من سر زدی خیلی خوشحال شدم بازم کائنات کار خودشو کرد
+ادامه مطلب واسه مخاطب خاصم
+رمزش همون رمز وبلاگه که خودت گذاشتی
ادامه مطلب
|